Osiris ou la fuite en Égypte
C'est la guerre c'est l'été
Déjà l'été encore la guerre
Et la ville isolée désolée
Sourit sourit encore
Sourit sourit quand même
De son doux regard d'été
Sourit doucement à ceux qui s'aiment
C'est la guerre c'est l'été
Un homme avec une femme
Marchent dans un musée désert
Ce musée c'est le Louvre
Cette ville c'est Paris
Et la fraicheur du monde
Est là tout endormie
Un gardien se réveille en entendant les pas
Appuie sur un bouton et retombe dans son rêve
Cependant qu'apparaît dans sa niche de pierre
La merveille de l'Égypte debout dans sa lumière
La statue d'Osiris vivante dans le bois mort
Vivante à faire mourir une nouvelle fois de plus
Toutes les idoles mortes des églises de Paris
Et les amants s'embrassent
Osiris les marie
Et puis rentre dans l'ombre
De sa vivante nuit.
Traduit en persan par moi!
اوزیریس* یا گریز در مصر
جنگ است و تابستان
باز هم تابستان هنوز هم جنگ است
و شهر محصور مأیوس
لبخند میزند لبخند میزند هنوز
لبخند میزند لبخند میزند با این همه
به نگاه آرام تابستان
به آهستگی به آنها که دوستش میدارند لبخند میزند
جنگ است و تابستان
مردی با یک زن
در موزهی خلوت گردش میکنند
این موزهی لوور است
این شهر پاریس است
و سرزندگی مردم دنیا
آنجا همه فروخفته
نگهبان بیدار می شود در انتظار قدمها
دگمهای را میفشارد و باز به رؤیایش فرو میرود
در این حالت است که در تاقچهی سنگیاش ظاهر میشود
مجسمهی زندهی اوزیریس در قاب چوبی مرده
اعجاز مصر در روشنی و نورش ایستاده
زنده تا میراندن تا مرگی دیگرباره
تمام صنمهای مردهی کلیساهای پاریس
و دلدادهگان یکدیگر را میبوسند
اوزیریس با آنها ازدواج میکند
و بعد باز میگردد به سایهی
شبانگاه زندهاش
اوزیریس: ربالنوع مصر قدیم، حامی اموات، شوهر ایزیس و پدر هوروس *
Traduit en persan par moi!
اوزیریس* یا گریز در مصر
جنگ است و تابستان
باز هم تابستان هنوز هم جنگ است
و شهر محصور مأیوس
لبخند میزند لبخند میزند هنوز
لبخند میزند لبخند میزند با این همه
به نگاه آرام تابستان
به آهستگی به آنها که دوستش میدارند لبخند میزند
جنگ است و تابستان
مردی با یک زن
در موزهی خلوت گردش میکنند
این موزهی لوور است
این شهر پاریس است
و سرزندگی مردم دنیا
آنجا همه فروخفته
نگهبان بیدار می شود در انتظار قدمها
دگمهای را میفشارد و باز به رؤیایش فرو میرود
در این حالت است که در تاقچهی سنگیاش ظاهر میشود
مجسمهی زندهی اوزیریس در قاب چوبی مرده
اعجاز مصر در روشنی و نورش ایستاده
زنده تا میراندن تا مرگی دیگرباره
تمام صنمهای مردهی کلیساهای پاریس
و دلدادهگان یکدیگر را میبوسند
اوزیریس با آنها ازدواج میکند
و بعد باز میگردد به سایهی
شبانگاه زندهاش
اوزیریس: ربالنوع مصر قدیم، حامی اموات، شوهر ایزیس و پدر هوروس *